-1-
با اين ره و اين قدم نخواهيم رسيد
تا سـاحت صبحـدم نخواهيم رسيد
من هـرچه كه فـكر ميكنم، ميبـينم
هرگز من و تو به هم نخواهيم رسيد
(بيژن ارژن)
تكرار
اين قصه ي كهنه بوي تكرار گرفت
اين آمـد و رفـت رنگ اجبار گرفت
انگـار صـداي قـارقـار مـرگ است
شب آمد و روز را به منقـار گرفت
(جليل صفربيگي)
تقصير
يك عمـر بـه دنـبـال سـرنـخ بوديم
در تاب و تب و عذاب و برزخ بوديم
تقصير كسي نبود عاشق نشديم
انـگـار كـه مــا دو قـالــب يـخ بوديم
(جليل صفربيگي)
-4-
از بس كه نشستيم ز پا افتاديم
از قـافلـه ي دوسـت جدا افتاديم
شيطان آمد به روحمان چشمك زد
آنقـدر كه از چشـم خـدا افتاديم
(عباس احمدي)
عاشق شدن
اي دوست بيا به عاشقان سر بزنيم
حرف از مي و ميخانه و ساغر بزنيم
عاشق شدن و جنون خودش دنياي ست
بد نيست كمي به سيم آخر بزنيم
(عباس احمدي)
نظرات شما عزیزان:
|