
سرگشته
سرگشته تر از رودم و آواره تر از باد
غمناك تر از حنجره درلحظه ي فرياد
خود را به قضا و قدر عشق سپرديم
تا باد غمت همدم تنهايي مان باد
در بستر تشويش مرا خواب كن اي خوب
همصحبت ديرين من اي كودك همزاد
وقتي كه حضور تو مسلّم شود اي عشق
چون كاه شود كوه در انديشه ي فرهاد
اين جانِ به لب آمده و اين دل بي تاب
ارزاني ات اي عشق، فداي نفست باد
(نبي احمدي)
براي مشاهده ي بقيه اشعار به ادامه مطلب مراجعه كنيد :
ادامه مطلب |